هم چنین لباسهای فاخر بلند میپوشیدند (که امروز رقّاصههای دنیا در جهان غرب میپوشند) و دکمههای کت و پیراهنشان را میگشودند[1] و قلم از بیان بعضی از زشتکاریهای آنها شرم دارد، از جمله از کارهای آنها این بود که راهها را برای زشتکاری میبستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام میدادند و تفسیر آیة 29 عنکبوت:

«وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ؛ آمده: با یکدیگر در ملأ عام کارهای رکیک و زشت انجام میدادند.[2]

و در بعضی از تفاسیر، کلمة «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آن هم به خاطر هوسهایشان بود.[3]

از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنکبوت استفاده میشود، که زشتکاری قوم لوط به گونهای زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت:

«إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتی انجام میدهید که احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»

به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانی را که در آینده از آنها پیروی میکنند نیز به دوش خواهند کشید، بیآنکه از گناه آنان چیزی کم شود.

از زشتکاری قوم لوط این که: کف دست بر پشت یکدیگر میزدند، دشنامهای رکیک و زننده به همدیگر میگفتند،‌بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی میکردند، با انواع آلات موسیقی سر و کار داشتند، سنگ پرانی و متلک گفتن از کارهای معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه میکردند و...

حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که:

«اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور».[4]

لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم

مفسد، پیروز گردان».[5]

نکته قابل توجه این که در حالات قوم لوط نوشتهاند یکی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه کاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، میخواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند، ولی کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.[6]

به هر حال چنان که خاطر نشان خواهد شد به سختترین عذاب الهی گرفتار شدند، به امید آن که در جامعه ما هیچ گونه از کارهای قوم لوط نباشد، که کیفر آن بسیار سخت است.

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسجد مردی را دید به طرف کسی هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شیوههای قوم لوط است آن گاه آیه فوق (29 ـ عنکبوت) را خواند[7] و از کارهای زشت آنها این بود که محل مدفوع خود را نمیشستند، و خود را از جنابت تطهیر نمینمودند و بسیار بخیل و دست بسته بودند، هرگز کسی را به غذا دعوت نمیکردند.[8]

آری وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمیرسید، به جای این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا که کسی جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت میکردند، و او را به آلودگی جنسی میکشاندند.

حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتی نزدیکترین فرد نسبت به او که میبایست راز دار و حافظ اسرار و همکاری صدیق و صمیمی برای او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یاری نمیکرد بلکه به مخالفت با او اقدام میکرد و با نشانههایی به مخالفان یاری مینمود.[9]

موضعگیری زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط ـ علیه السلام ـ

لوط سی سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی مینمود و حجّت را بر آنها تمام میکرد. لوط ـ علیه السلام ـ هم چون استادش ابراهیم ـ علیه السلام ـ مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد میشد با کمال احترام از او پذیرایی میکرد.

ولی قوم او، وقتی که مسافران و واردین غریب را میدیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسی اصابت میکرد، اموالش را میگرفت و با او عمل زشت انجام میداد و سه درهم به عنوان غرامت میپرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت میکرد.

و به طور کلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط میشدند (همچون مواردی که هم اکنون در کشورهای غربی وجود دارد) و زشتکاری و کثافتکاری را به جایی رساندند که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «زمین گریه کرد تا حدی که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّی که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). [10]

دعوت پیاپی لوط ـ علیه السلام ـ و لجاجت قوم

حضرت لوط ـ علیه السلام ـ برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سرکشی و لجاجت خود میافزودند، برای روشن شدن این مطلب، نظر شما را به ترجمه آیه 160 تا 175 سورة انبیاء جلب میکنیم:

«هنگامی که برادرشان لوط ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: آیا پرهیزکاری را پیشه خود نمیسازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه کنید و از من پیروی نمایید من از شما پاداشی نمیخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.

آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس میروید (چه کار زشتی؟!) و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است رها میکنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید.

قوم لوط در پاسخ گفتند:

ای لوط اگر از این گفتار دوری نکنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید میکنیم)

لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.

پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام میدهند، رهایی بخش. ما او و خانوادة مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنی که در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانی (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدی بود این باران انذار شدگان.

در این ماجرا (ی قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»

گفتگوی ابراهیم ـ علیه السلام ـ با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط ـ علیه السلام ـ

چنان که قبلاً در زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ ذکر شد: به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم ـ علیه السلام ـ که به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد 2. عذاب رسانی به قوم لوط.

وقتی که این فرشتگان نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم ـ علیه السلام ـ گفتند، ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ میتپید و با خود میگفت: شاید روزنة امید برای اصلاح قوم لوط باشد. از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب میرسانید؟

فرشتگان: نه

ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟

فرشتگان: نه

ابراهیم: اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟

فرشتگان: قطعاً لوط ـ علیه السلام ـ در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.[11]

وقتی که برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت، و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود، و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشأت میگرفت.

و در بعضی از روایات آمده: ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی کرد:

«اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّکَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.»[12]

دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.

پی نوشت

[1] . بحار، ج 12، ص 151؛ خصال،‌ج 1، ص 160.

[2] . سفینة البحار، ج 1، ص 597.

[3] . تفسیر قمی، ص 496.

[4] . عنکبوت، 29.

[5] . عنکبوت، 30.

[6] . تفسیر نمونه، ج 16، ص 254.

[7] . تهذیب الاحکام شیخ طوسی (ره)، ط جدید، ج 3، ص 262.

[8] . سفینة البحار، ج 2، ص 516.

[9] . بحار، ج 12، ص 115.

[10] . سفینة البحار، ج 2، ص 517 ـ در این جا این مطلب شایان ذکر است که در اسلام عمل لواط از گناهان کبیره است، و حد آن برای هر دو در صورتی که از روی اختیار بوده یا اعدام با شمشیر (و اسلحه دیگر) است و یا دست و پای او را بستن و از کوه به طرف زمین پرت کردن و یا در آتش، سوزاندن است، و ضمناً مادر و خواهر و دختر کسی که لواط داده بر لواط کننده حرام ابدی میشود.

در حالی که اسلام این چنین با این عمل زشت، برخورد شدید کرده، دنیای غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت پرستی،‌مسخ شده است که همجنس بازی و حتی جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شورای خود به تصویب رساندهاند، با توجه به این مطلب در قرن بیستم، دیگر جای تعجب نیست که در زمان لوط آن چنان غوطهور در آلودگی بودند!.

[11] . تفسیر برهان، ج 2، ص 226؛ عنکبوت: 32.

[12] . بحار، ج 12، ص 156.


برگرفته از سایت راسخون