یک لحظه دلم می‎خواست صدایت بکنم 
گردش به حریم باصفایت بکنم 
آشوب دلم به من چنین فرمان داد 
در سجده بیفتم و دعایت بکنم 
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد 
عطر نفس بقیة الله آمد 
با جلوه سجاد و حسین وعباس 
یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد 
روز ولادت گل خلاق سرمد است 
او از تبار حیدر و از نسل احمد است 
در آسمان و زمین می‎رسد به گوش 
میلاد قائم آل محمد است 
دل ها ز هجر روی مهت چون شکسته اند 
چشمان به راه آمدنت بس که خسته اند 
خیل عظیم منتظران با تمام عشق 
از عمق دل به یاد ظهورت نشسته اند 
برخیز که حجت خدا می‌آید 
رحمت ز حریم کبریا می‌آید 
از گلشتن عسکری گذر کن کامروز 
بوی گل نرگس از فضا می‌آید 
امشب زمین و آسمان گردیده پر شور و شعف 
امشب تمام عرشیان بهر زیارت بسته صف 
امشب که عیدی می‎دهد بر عاشقان شاه نجف 
امشب تو هم مستی کن و دل را بری کن از اسف 
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است 
یازده بار شمردیم، یکی باز کم است 
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است 
عرق شرم زمین است که سرباز کم است 
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد 
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد 
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت 
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد 
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم 
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم 
گفتند غروب جمعه خواهی آمد 
آن قدر نیامدی که ما پیر شدیم 
صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست 
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست 
می رسد با علم سبز امامت بر دوش 
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست 
کاش از دلبر نشانی داشتیم 
بر سر کویش مکانی داشتیم 
از برای مهدی صاحب زمان 
کاش در دل جمکرانی داشتیم 
نازنینا گر طبیبی بنده بیمار توام 
با دلی پر آرزو مشتاق دیدار توام 
گر بگویی جای پایت روی چشمان من است 
چشم ها سهل است من با جان خریدار توام 
کاش روزی سینه ها دریای توفان خیز گردد 
کوچه از عطر عبوری ناگهان لبریز گردد 
جان بگیرد لحظه هامان از حضور آشنایت 
از نوایت وسعت هر سینه عطرآمیز گردد 
این دیده نیست قابل دیدار روی تو 
چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را 
تو در میان جمعی و من در تفکّرم 
کاندر کجا روم که پیدا کنم تو را 
برای آمدنت انتظار کافی نیست 
دعا و اشک و دل بی قرار کافی نیست 
تمام هر چه شراب است غیر چشمانت 
برای مستی چشمی خمار کافی نیست 
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است 
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است 
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت 
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است 
دوباره جمعه شد یارم نیامد 
خدایا یار من از در نیامد 
نگار بی قرینه کی می‎آیی 
سحر خیز مدینه کی می‌آیی 
دلم هر جمعه در تاب و تب است 
عاشقانه بی قرار دلبر است 
گفتم اما این جمعه پایان غم‌ست 
جمعه رفت و باز چشمم بر ره‌ست 
آقای جمعه های غریبی ظهور کن 
دل را پر از طراوت عطر حضور کن 
یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق 
یک دم فقط بیا و از اینجا عبور کن 
صدای آمدنت را به گوش ما برسان 
زمان غیبت خود را به انتها برسان 
کنار تربت زهرا به وقت نافله‌ات 
دعای خویش را به یاری این گدا برسان 
خدایا تا به کی هجران مهدی 
به دستم حسرت دامان مهدی 
الهی هر بلا از حضرتش دور 
الهی من بلاگردان مهدی 
کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد 
سوار صاعقه پا در رکاب خواهد شد 
کدام جمعه ز عطر بهشتی گل یاس 
بهار غرق شمیم گلاب خواهد شد 
قیامت قامت و قامت قیامت 
قیامت می‎کند آن قد و قامت 
موذن گر ببیند قامتت را 
به قد قامت بماند تا قیامت 
بیا دوباره پاک کن ز جاده ها غبار را 
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را 
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو 
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را 
ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش 
بر در دل روز و شب، منتظر یار باش 
دلبر تو دائماً بر در دل حاضر است 
روزن دل بر گشا، واله و هشیار باش 
اندر آیینه دل عکس شهی می‎طلبم 
به حریم حرم دوست رهی می‎طلبم 
روز و شب ناله زنان، ندبه کنان اشک فشان 
از خدا دیدن رخسار مهی می‎طلبم 
تو همچون بوی محبت ز پشت پنجره ها 
درون ذهن شقایق خطور خواهی کرد 
نگاه شوق و امیدم به آن دم صبحی ست 
که خاک را به قدومت چطور خواهی کرد؟! 
ای چاره درخواست کنندگان ادرکنی 
ای مونس و یار بی کسان ادرکنی 
من بی کسم و خسته و مهجور و ضعیف 
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی 
مُردم به خدا از غم هجران و جدایی 
ای دلبر دور از نظرم پس تو کجایی 
بر حال دل زار تو خود خوب گواهی 
جز عشق تو ما را نبود هیچ گناهی 
تا کی در انتظار تو شب را سحر کنم 
شب تا سحر به یاد رخت ناله سر کنم 
ای غایب از نظر، نظری کن به حال من 
تا چند سیل اشک روان از بصر کنم 
در غم هجر رخ تو در سوز و گدازیم 
تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم 
آید آن روز که در باز کنی پرده گشایی 
تا به خاک قدمت جان و سر خویش ببازیم 
ای راحت دل، قرار جان ها برگرد 
درمان دل شکسته ما برگرد 
ماندیم در انتظار دیدار ‎ای داد 
دل ها همه تنگ توست آقا برگرد 
عصری ست غریب و آسمان دلگیر است 
افسوس برای دل سپردن دیر است 
هر روز بهانه‎ای گرفتیم و گذشت 
عیب از من وتوست عشق بی تقصیر است 
گر پرده ز رخ باز نماید مهدی 
از خلق جهان دل برباید مهدی 
ای شیعه چنان منتظر مولی باش 
گویی که همین جمعه بیاید مهدی 
تا نقش تو هست نقش آیینه ما 
بوی خوش گل نشسته در سینه ما 
در دیده بهار جاودان می‎شکفد 
با یاد تو ای امید دیرینه ما 
یک روز نسیم خوش خبر می‎آید 
بس مژده به هر کوی و گذر می‎آید 
عطر گل عشق در فضا می‎پیچ 
می‎آیی و انتظار سر می‎آید 
ماندیم به داغ انتظارت مددی 
ما وغم و درد بی شمارت مددی 
دل خسته از این غمی که در ریشه ماست 
در آرزوی فجر بهارت مددی 
به یاد او همه غم ها ز سینه دور شود 
دلم به رغم سیاهیش غرق نور شود 
همیشه منتظرش بودم ‎ای خدا مپسند 
که بعد مردن ما جمعه ظهور شود 
خیمه نشین فاطمه دلم برات پر میزنه 
اسم قشنگت آقاجون هر تپش قلب منه 
دلم برای دیدنش می‎گیره از من بهونه 
ندبه می‎خونم دوباره با اشکای دونه دونه 
نگاه کن به قلب من که سرخ از غرور توست 
نگاه کن به چشم من به راه تا عبور توست 
نگاه کن به جان من، در انتظار جمعه‎ای ست 
که وعده داده اند و گفته اند ظهور توست 

برگرفته از سایت راسخون