امام کاظم در زمینی که متعلق به شخص خودش بود، مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد، عرق امام را از تمام بدنش جاری ساخته بود. علی بن ابی حمزه بطائنی، در این وقت رسید و عرض کرد: قربانت گردم! چرا این کار را به عهده دیگران نمی گذاری؟
(چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افراد از من بهتر همواره از این کارها می کرده اند).
مثلاً چه کسانی؟
(رسول خدا و امیر المؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساسا کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است)(بحارالانوار، ج 11، ص 266 و وسائل، ج 2 ص 531).
منبع:کتای داستان راستان جلد 1و2