- شما آنچه شنیده اید بگویید!
فرمود:
- می دانید وقتی دشمن خدا را در تابوت می گذارند، و به گورستان می برند، چه می گوید؟
- خیر!
- به کسانی که او را می برند می گوید:
آیا نمی شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانی که با من دوستی کردند و مرا خوار نمودند و از اولادی که حمایتشان کردم ولی مرا ذلیل کردند و از خانه ای که ثروتم را در آبادی آن خرج کردم ولی سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!
ضمره گفت:
- اگر بتواند به این خوبی صحبت کند ممکن است حتی حرکت کند و روی شانه حاملین بنشیند!
امام علیه السلام فرمود:
- خدایا! اگر ضمره
سخنان پیغمبر صلی الله علیه وآله را مسخره می کند از او انتقام بگیر!
ضمره چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وی که در کنار جنازه اش بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین العابدین علیه السلام رسید و در کنار وی نشست. امام فرمود:
- از کجا می آیی؟
عرض کرد:
- از دفن ضمره. وقتی که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگی اش می شناختم. می گفت:
- وای بر تو ضمره بن معبد! امروز هر دوستی که داشتی خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدی که پناهگاه و خوابگاه ابدی توست.
امام زین العابدین فرمود:
- از خداوند عافیت مسألت دارم، زیرا سزای کسی که حدیث پیغمبر صلی الله علیه وآله را مسخره کند، همین است. ب: ج 44، ص 160.
منبع:داستان های بهار الانوار،محمود ناصری.