عقیل گفت: بیت المال در دست توست و به من وعده می دهی که در آینده حقوق خود را به من خواهی داد؟ و مگر حقوق تو چه اندازه است؟ اگر همه آن را هم به من دهی چیزی نخواهد بود.
امام علیه السلام: من و تو جز به عنوان یک مسلمان نخواهیم بود حضرت و برادرش عقیل بر بالای قصر حکومتی که مشرف بر گاو صندوقهای بازاریان بود صحبت می کردند که امام علیه السلام به او فرمود: اگر حرف مرا نمی پذیری و بر موضع خود را داری برو و قفل بعضی از این گاو صندوقها را بشکن و آنچه می خواهی بردار.
عقیل: چه چیزی در این گاو صندوقهاست؟
امام علیه السلام: اموال تجار.
عقیل: بروم قفل ضصندوقهای کسانی که را اموال خود را در آن گذارند و توکل بر خدا کرده اند را بشکنم؟ امام علیه السلام: تو به دستور می دهی مه بیت المال مسلمین را باز کنم و اموال آنها را به تو بدهم؟
مسلمانانی که تو با توکل بر خدا اموال خود را در آن گذارند و بر آن قفل زدند؟
اگر می خواهی شمشیرهایمان را برداریم و به حیره برویم در آنجا تجار پولداری هستند به سراغ آنها برویم و مالشان را بگیریم.
عقیل: دزدی کنیم؟
امام علیه السلام: از یک نفر بدزدی بهتر از این است که از همه مسلمانان بدزدی! (اصول کافی، باب صله رحم.)
منبع:کتاب قصه های تربیتی چهارده معصوم(ع)محمدرضا اکبری