موسم میلاد آن حضرت که نزدیک میشود هزاران نفر از شهرها و روستاهای دور و نزدیک اراده سفر با پای پیاده میکنند؛ سفری که جز با پای عشق نمیتوان از پس مصایب و مسائل آن برآمد. اینجا دیگر پیر و جوان و خرد و بزرگ معنا ندارد. اینجا فقط وفاداری و هواداری است که خریدار پیدا میکند. به غیراز فرشتگان درگاه حق اما هستند کسانی از جنس همین مردمان که ناز زوار پیاده را بخرند و خدمتگزارشان باشند. حسین کیانی، یکی از جوانهای اهل مشهد است که همراه با دوستان بسیجیاش چند سالی میشود کمر همت بسته تا خدمتگزار زوار امامرئوف(ع) باشد. او که تمام زندگیاش را مدیون آقای سرزمین خراسان میداند حالا در بخش بازرگانی یک شرکت تولید نرمافزار بازیهای رایانهای کار میکند و ساکن محله سیدی مشهد است. کیانی روزهای منتهی به میلاد و شهادت امامرضا(ع) را دربست در خدمت زوار است و به این سبک زندگی افتخار میکند. همراه او شدیم تا بیشتر درباره اهمیت خدمتگزاری به زائران امامرضا(ع) بدانیم.
زائر روز اولی
حسین کیانی درباره نخستین خاطرههایی که از حرم رضوی دارد میگوید: «راستش ما مشهدیها برای نخستین بار و درست در همان روز اول به زیارت امامرضا(ع) میرویم. پدر بنده اعتقاد داشت که باید همه فرزندانش را درست در روز اول تولد به زیارت امام ببرد، این سنت به خانواده ما هم رسید و دخترم را در روز اول به زیارت آقا بردم. خانواده ما خیلی امامرضایی هستند. خانهمان نزدیک حرم بود. آن وقت که 8-7 سالم بود چون حرم تا خانهمان فاصله چندانی نداشت خودم تنهایی میرفتم حرم و زیارت میکردم. آن موقع صحن جامع رضوی نبود و من سعی میکردم از صحن آزادی وارد شوم تا زیارتم را از پایین پای آقا شروع کنم. حتی الان هم اگر از بابالجواد(ع) و باب الرضا(ع) وارد شوم باز حرم را دور میزنم و از صحن آزادی وارد میشوم. ما توی همان سن وسال هم توی حرم بازی میکردیم و با بچههای فامیل بیشتر سراغ حوضها میرفتیم. از صحن آزادی که وارد میشدیم، از چند در که رد میشدیم درست روبهرو یک جایی بود که از مکانهای دیگر بلندتر بهنظر میرسید. هر وقت با پدرم به زیارت میآمدیم پاتوقمان آن قسمت حرم بود. پدر مشغول نماز و خواندن زیارت نامه میشد و ما میرفتیم و حرم را میگشتیم و خیالمان راحت بود که دیگر گم نمیشویم. خیلی وقتها هم با پدر صبحهای جمعه پس از دعای ندبه میرفتیم زیارت آقا و این اتفاق هنوز هم که هنوز است رخ میدهد».
ساندویچها روی دستمان ماند!
اولین جرقهها برای اینکه حسینآقای ما جزو گروه پذیراییکننده از زوار پیاده امامرضا(ع) شود در همان سالهای جوانی زده شد. او در اینباره میگوید: «تقریبا 21ساله بودم که با بعضی از دوستان میرفتیم ورودیهای شهر مشهد تا به زواری که با پای پیاده به زیارت آمده بودند خوشامد بگوییم و از آنها پذیرایی کنیم. البته آن زمان بحث پیادهروی در مراسم میلاد و یا شهادت امامرضا(ع) خیلی جا نیفتاده بود اما بودند کسانی که از شهرها و روستاهای دور و نزدیک به مشهد میآمدند، ما هم که پذیرایی از زوار در خانوادهمان سابقه داشت. اما راستش اینکه چهکسی ما را به این سمت هل داد، خودش یک حکمت دارد که هنوز متوجه آن نشدهام. مادرم در روزهای شهادت امامرضا(ع) شلهزرد میپخت. ما به او گفتیم که همه در این روز نذری دارند و میان زائران پخش میکنند. بهتر است آنها را توی ظرفهای یکبار مصرف بریزیم و میان زواری که از شهرستانها میآیند توزیع کنیم. همین کار را هم کردیم و زمینه پذیرایی از زوار اینجوری شکل گرفت. بعدا با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم که ساندویچهای نان و پنیر تهیه کنیم و میان زواری که در روز میلاد آقا با پای پیاده به مشهد میآمدند توزیع کنیم. رفتیم میدان گاراژدارها، اما کمتر کسی از نان ساندویچهای ما برداشت، اول فکر کردیم که شاید بد جایی ایستادهایم و یا اینکه کسی نان و پنیر دوست ندارد. اما بعدا متوجه شدیم که باید این نان ساندویچها را داخل کیسههای پلاستیکی میگذاشتیم تا خشک نشود و قابلاستفاده باشد. این تجربهها بعدا بیشتر به کار ما آمد تا بتوانیم خدمات بهتری به زوار امامرضا(ع) ارائه بدهیم. ولی وقتی آن نان و پنیرها را از ما قبول نکردند اولش خیلی دلگیر شدیم. بعدها کارمان تمیزتر شد و میرفتیم مسیرهای ورودی شهر. آن زمان، زوار پیاده بیشتر از 2 مسیر وارد مشهد میشدند؛ یکی سمت شمال که زوار قوچان و چناران از آن مسیرها وارد میشدند. مسیر دوم از جنوب که شهرهای نیشابور، سرخس و تربت حیدریه را پوشش میداد.»
خدمت به زوار؛ افتخار بسیجیها
اولین امیدها برای خدمت رسانی سازماندهی شده به زوار پیاده امامرضا(ع) در اواخر دهه80 شکل گرفت. این بار هم بسیج بهعنوان یک سازمان خدمتگزار وارد عرصه شد و مهمان این صفحه ما را هم وارد جریان کرد. کیایی به اینجای داستان که میرسد میگوید:« اوایل عادت داشتیم که توی خود شهر به زوار خدمت کنیم. من هنوز بهصورت عمیق وارد جریان خدمتگزاری به زوار پیاده آقا نشده بودم. همان سال89 به پایگاه بسیج شهید کامیاب در مسجد حضرتعباس(ع) منتقل شدم. آنجا دیدم که بچههای بسیجی با یک حس خاصی از خدمت به زواری که با پای پیاده به زیارت آقا مشرف میشوند صحبت میکنند. یک اصطلاحی خودشان داشتند و میگفتند «خیلی حال میده، تو هم بیا!» تعریفهای آنها بیشتر به من انگیزه داد تا این فضا را تجربه کنم. با یکی از بچهها که خودش خادم حرم بود بعد از ساعت کاری میرفتیم موکب و کارهای زوار را انجام میدادیم. هر روز ساعت 4بعدازظهر میرفتیم و صبح ساعت 4صبح برمیگشتیم خانه. خیلی دوران جالب و تجربه عجیبی بود که واقعا به من حال میداد. موکب ما به نام ضامن آهو بعد از شهر نیشابور قرار داشت و یکی از 4-3 موکب اقامتی میان مسیر بود. مسافرهایی که با پای پیاده به زیارت امام رئوف مشرف میشدند میتوانستند شب را در آنجا اتراق کنند و صبح با نفس چاق ادامه راه را بپیمایند. آنجا ما غذا و وسایل آسایش مسافرها را در اختیارشان قرار میدادیم. بعدا هم که بحث تأمین امنیت زوار به ما سپرده شد. درست است که گاهی اوقات ما به آنها در ظاهر امر و نهی میکردیم، اما زوار حرفشنوی داشتند و وقتی میدیدند که یک نفر با لباس بسیجی و برای تأمین امنیت آنها در کنارشان هست احساس آرامش بیشتری میکردند و حرفمان را میپذیرفتند».
کرامتهایی که شامل حالمان شد
نمی شود که سالها به عشق امام(ع) به او و زوارش خدمت کنی و خودت جواب کارت را نبینی. کیانی کرامتهای زیادی را با چشم خود دیده و یا با گوشاش شنیده. اما برخی از آنها برای خودش رخ داده است. او درباره کرامتهای امام عاشقان میگوید: «من تمام ابعاد زندگیام مثل ازدواج و اشتغالو... را مدیون امامرضا(ع) هستم. اما یک سال نزدیک موکب چند بلوک سیمانی کنار جوی آب گذاشته بودیم تا زوار نزدیک آن نشوند و داخل آن سقوط نکنند. یک روز داشتم از کنار همان جوی رد میشدم که ناخودآگاه خودم داخل آن سقوط کردم. یادم میآید که دستم بهشدت ورم کرد و درد زیادی داشت. با همان وضعیت رفتم داخل موکب و خوابیدم. حتی وقتی توی خواب دستم را تکان میدادم از شدت درد از خواب میپریدم. صبح که از خواب بیدار شدم دیدم انگار هیچ اتفاقی برای دست من نیفتاده. حتی وقتی نزد بچههای هلالاحمر رفتم آنها علت باز کردن آتل را جویا شدند و دیدند که اثری از ورم شب گذشته نیست. دستم را میفشردند تا شاید هنوز نشانههایی از درد بیابند. اما انگار امام(ع) نظر لطفش را به ما نشان داده بود و هیچ اثری از درد و ورم باقی نمانده بود. یکبار هم در یک شب بسیار برفی دیدیم که یک دوچرخه سوار از شهرستان جغتای وارد موکب شد. جاده بهدلیل بارش شدید برف لغزنده بود و امکان اینکه این دوچرخهسوار بتواند مسیر 100کیلومتری باقیمانده تا حرم را طی کند وجود نداشت. جلویش را گرفتیم و گفتیم که نمیتوانی بروی. اما او تأکید داشت که نذر دارد و باید این مسیر را همینطور با دوچرخه برود. فقط از ما کمی طناب گرفت و دور لاستیک دوچرخهاش مثل زنجیر چرخ پیچید و دوباره راه افتاد. فردا شب به ما زنگ زد و گفت که صحیح و سالم رسیده و دعاگوی ماست. باور کنید در آن شب حتی خودروها هم به سختی به سمت مشهد میرفتند، حالا این دوچرخهسوار چطور به مقصد رسیده بود جز عشق، توجیه دیگری نمیتوان برایش پیدا کرد». کیانی خاطره دیگری هم از کرامتهای امامرضا(ع) که شامل حال زوار شده تعریف میکند؛ «میان زوار پیاده یک آقایی بود که میگفت نزدیک ولادت آقا امامرضا(ع) بود و از روستای ما همه ساله عدهای به سمت مشهد با پای پیاده میرفتند. اما آن سال گوسفندهای من به مریضی خاصی دچار شدند و نیاز به مراقبت داشتند. همان شب رفتم مسجد و دیدم که دارند برای پیادهروی ثبت نام میکنند. گفتم اسم مرا هم بنویسید، شاید توانستم همراهتان بیایم. اما جواب دادند بهدلیل محدودیتها فقط اسم کسانی را مینویسند که حتما در این پیادهروی شرکت خواهند کرد. من هم اسمام را نوشتم و به خانه برگشتم. توی مسیر بازگشت با امامرضا(ع) نجوا میکردم که من همه ساله در ایام شهادت و ولادت تو پیاده آمده و رفتهام. امسال هم قسمت کن تا عقب نیفتم. توی همین احوال بودم که یکی از اقوام به دیدنم آمد. وقتی جریان را متوجه شد گفت که از گوسفندها نگهداری میکند تا من بروم و برگردم. حالا این قوم و خویش مان را ما سالی یکبار هم نمیدیدیم اما یکدفعه در همان شرایط خودش آمد و پیشنهاد داد تا من بتوانم به عهد خودم وفا کنم و با پای پیاده به پابوس آقا بروم.»
خدمت به زوار آقا افتخار دارد
کیانی چند سالی است که مشغول خدمت به زوار امامرضاست. او برای کارش هم فلسفه جالبی دارد؛ «تصور میکنم خدمت کردن به زائران حرم امامرضا(ع) از خدمت بهخود امام مهمتر است؛ چون امام به خدمت ما نیازی ندارد، اما شاید ما بتوانیم با خدمات متنوعی که ارائه میدهیم بخشی از نیازهای زوار امام را برطرف کنیم و اینگونه رضایت آن حضرت را جلب کنیم. ما هم وظیفه داریم تا با لباس بسیجیها وارد عرصه شویم و به زواری که پای پیاده به سمت مشهد میآیند خدمت کنیم. حالا این وسط هستند زواری که ممکن است به کمکهای ما توجهی نشان ندهند یا گاه از دست ما عصبانی شوند. اما بعدا خودشان از کردهشان پشیمان میشوند و میآیند و عذرخواهی میکنند. ما بهدلیل وظیفهای که داریم باید حواسمان به همهچیز و همه کس باشد؛ چرا که در برخی از شبها ممکن است پذیرای 5-4هزار زائر باشیم. حالا هم که مسئولیت حفظ امنیت مسافرها به ما سپرده شده سعی میکنیم تا در انجام وظیفه تمامتوانمان را به کار بگیریم. ما سرباز آقایمان هستیم و معتقدیم امنیت کنونی که در تمام سال آن را در جایجای این مملکت حس میکنیم، از صدقه سر حضور و وجود آن حضرت داریم. نعمتی که اگر همه روز برایش شکرگزاری کنیم شاید باز هم کم باشد.»
برای جشن میلاد امسال برنامه داریم
امسال هم بسیاری از روستاها و شهرهای دور و نزدیک در روز میلاد امامرضا(ع) با پای پیاده مسیری را طی کردهاند تا سلامشان را به آقایشان برسانند. کیانی ویژهبرنامههای ولادت امامرضا را اینطور شرح میدهد: «ما برای پذیرایی از زوار امسال داخل شهر موکب میزنیم. البته بعضی از بچهها هم در مسیرهای ورودی شهر منتظر زوار پیاده میمانند تا به آنها خوشامد بگویند و پذیرایی کنند. داخل شهر هم همان موکب ریحانهالنبی را راه میاندازیم تا مهمانهای آقا را همین جا تحویل بگیریم. دوست داریم مردم ما را در روزی که همه شاد هستند کنار خودشان ببینند و بتوانیم خدمتی خالصانه به آنها ارائه بدهیم. در روزهای میلاد با شربت و شیرینی سراغ زوار میرویم و برای تأمین اسکان آنها هم تمهیداتی را اندیشیدهایم. امید داریم که این اندک خدمتها مورد قبول حضرت قرار بگیرد و زندگی مان از همین راه برکت بیشتری یابد».
زندگیام را مدیون امامرضاع هستم
بیشتر ما ایرانیها خواستههایمان را با نیت پاک از آقایمان خواستهایم و حاجتمان را گرفتهایم. این اتفاقها اما برای حسینآقای ما کمی ملموستر رخ داده است؛ «توی دوران نوجوانی کبوترهای حرم یک جذابیت خاصی برایمان داشت. یواشکی گندم میبردیم و مقابل آنها میریختیم. بهنظرم شاید نوجوانهای الان آن توجهی که ما به کبوترها داشتیم را ندارند و همین ارتباط گرفتن با کبوترها خودش یک نکته مهم برایمان بهحساب میآمد. اما بزرگتر که شدیم کرامتهای آقا را در زندگیمان ملموستر حس کردیم. یادم میآید یک شب یکی از دوستان بنده که خادم حرم است از من خواست تا بیایم و یکی از سرورهای ثبت اطلاعات را که ویژه خدام بود تعمیر کنم. ظاهرا آن شب مسئول سرور سایت نیامده بود و به همین دلیل از من درخواست کردند تا مشکل را حل کنم. من هم یک کیف پر از سیپییو و رم و دیگر وسایل رایانه که داشتم را برداشتم و به حرم رفتم و بعد از چند دقیقه سرور را درست کردم. بعدا همان شخصی که مسئول سرور بود پرسید که چهکسی این کار را انجام داده و مرا به او معرفی کردند. او هم بعدا مرا به شرکت خود برد و از من دعوت بهکار کرد. همین جوری شد که مسئله اشتغال ما از سال1389 به واسطه خدمت به حرم حل شد.» آقای کیانی حتی داستان ازدواجش را هم یک کرامت از سوی آقا امامرضا(ع) میداند و جریان را اینطور تعریف میکند: «من چند باری خواستگاری رفته بودم. بعضی جاها ما آنها را نمیپسندیدیم و بعضی جاها هم جواب رد به ما میدادند. ما بچه هیئتیها عادت داشتیم که شبهای جمعه بعد هیئت برویم حرم و یک مختصر عزاداری هم آنجا انجام بدهیم. در یکی از همین مراسمها رفتم صحن گوهرشاد و از آقا خواستم تا خودش اسباب ازدواج مرا فراهم کند. خدا را شکر که چند هفته بعد رفتیم خواستگاری و آنجا جواب مثبت گرفتم. دلم میخواست با دختری آشنا شوم که با این فعالیتهای فرهنگی من مشکلی نداشته باشد و حتی حمایتم کند که به لطف آقا این اتفاق افتاد. حالا هم خدا یک دختر سالم به ما عطا کرده که این را هم از لطف امام رئوف میدانم».
تفاوت پیادهروی اربعین و میلاد امامرضاع
کیانی خیلی علاقه نشان نمیدهد که به این سؤال پاسخ بدهد؛ اینکه بهنظر او چه تفاوتی میان پیاده روی اربعین امامحسین(ع) و پیاده روی ولادت یا شهادت امامرضا(ع) وجود دارد. او در این رابطه معتقد است: «هر کسی که به هر کدام از امامان معصوم و زائرانشان خدمت کند اجر عظیمی برده است و هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد. اما یک نکته مهم را نباید فراموش کنید؛ اینکه همه امامان ما بخشندهاند، اما چرا این لقب را به امامجواد(ع) دادهاند؟ یا همه امامان کریم هستند اما این لقب خاصه امامحسن(ع) است. اینها یک نشانه است. بحث پیادهروی اربعین هم یک نشانه بوده و هست. شاید به این خاطر که مقبره آقا را چندبار شخم زدهاند و بر آن آب گرفتهاند. این اتفاقها هیچوقت برای امامرضا(ع) و بهدلیل محبت ایرانیها به آن حضرت رخ نداده. اما مظلومیت امامحسین(ع) حتی بعد از شهادتش هم ادامه داشته و شاید برای همین، پیادهروی برای آن حضرت حس دیگری دارد. شما نگاه کنید زائران اربعین حتی جانشان در امنیت کامل نیست و مشکلات فراوانی پیش پایشان وجود دارد، اما با این حال وقتی صحبت از پیادهروی به میان میآید همه یاد اربعین و یا زیارت حرم امامحسین(ع) میافتند.»
ما مسئول امنیت زائرها هستیم
خدا توفیق داده تا آقای کیانی و دوستانش بتوانند خدمت خالصانهای به زوار امام رئوف ارائه بدهند. آنها وظیفه تأمین امنیت زائران را بهعهده دارند. کیانی درباره وظیفهاش در ایام پیادهروی به سوی حرم مطهر امامرضا(ع) میگوید: «مسئله حفظ امنیت خیلی مهم است و ما وظیفه داریم این مهم را عهدهدار شویم. امنیت هم شامل این میشود که تمام زواری که در اقامتگاه بهسرمیبرند خیالشان از مال و جانشان آسوده باشد تا صبح فردا راحتتر بتوانند باقی مسیر را طی کنند. ما ترددها را کنترل میکنیم، از افراد میخواهیم ماشین هایشان را نزدیک اقامتگاه پارک نکنند، داخل اتومبیلشان نخوابند و فضاهای ویژه بانوان و آقایان را بهصورت تفکیک شده رعایت کنند. خدا را شکر میکنم که به واسطه حضور امامرضا(ع) در مملکت ما امنیت جاری است و مشکلی پیش نمیآید. دوستان بنده هم مانند آقایان عرفانی، رضایی و گلابگیر در این راه خیلی زحمت میکشند تا زائران بتوانند مسیر پیادهروی را با امنیت کامل طی کنند و به حرم برسند».
همشهری