"راستش طلاق گرفتن مثل آن است که آدم با کامیون سنگین تصادف کند. اگر از این حادثه جان سالم به در ببری، آن وقت دیگر با احتیاط به چپ و راست نگاه می کنی"

مریم عطاریان - بخش کلوب ازدواج تبیان
طلاق

معمولا طلاق کار دشواری است به خاطر احساساتی که همه در ضمیر ناهشیارشان نسبت به جدایی دارند. طلاق جز ده واقعه ای قرار دارد که بیشترین فشار و آسیب را به بار می آورد، یعنی در کنار حوادثی همچون مرگ همسر، تغییر شغل و نقل مکان جای دارد. تمامی این موارد می تواند فشار جسمی و روانی شدیدی را به بار بیاورد و قابل درک است که چرا مردم همواره در برداشتن گام آخر، تعلل می ورزیدند.
اما....

انگار روزگار عوض شده

گویی دیگر طلاق آن قدرها هم تلخ نیست و وقاحتش ریخته. شاید برخی از جوانان در این زمینه سبقت هم بگیرند و رکورد دار هم باشند. آنهایی که مدتی کوتاه از ازدواجشان نگذشته به این نتیجه می رسند که تفاهم ندارند و یا زوجینی که علی رغم پایبندی های زیادی که در زندگی شان هست، اما باز هم راه آخر را اول از همه انتخاب می کنند.
دیگر آمارها هم نشان می دهد که انگار این روزها، طلاق آن قدرها هم سخت و ناگوار نیست و شبیه به یک چالش سطحی شده که برخی از جونان خیلی راحت از روی آن می پرند.
آمارها دیگر سرگیجه آور شده، دیگر جوانها نسبت به طلاق استقبال بیشتری تا ازدواج دارند.
متاسفانه در سال گذشته در اکثر استانهای کشور، آمار طلاق روند افزایشی داشته، حال آنکه تعداد ازدواجها کاهش یافته است.

به نظر می رسد جامعه ایرانی مرکب، پیچیده و به طور کامل قشربندی شده است و همین موضوع موجب می شود که نتوانیم درباره دلایل طلاق با قاطعیت نظر بدهیم

از مجموع 31 استان کشور، تعداد ازدواج ها در 27 استان در سال 94 نسبت به سال 93 کاهش یافته است. بیشترین تعداد کاهش مربوط به چهار استان کردستان، سمنان، خراسان رضوی و آذربایجان شرقی است .

در مقابل تعداد ازدواج در چهار استان البرز، کرمان، کهکیلویه و بویر احمد و ایلام بیش از دیگر استان ها افزایش یافته است.

از میان 31 استان کشور تعداد طلاق در 19 استان روند افزایشی داشته و نکته قابل توجه این است که درصد تغییرات آن در مقایسه با تغییرات ازدواج بیشتر است.

استان کهکیلویه و بویر احمد بیشترین میزان افزایش طلاق در سال 94 به سال 93 را تجربه کرده و ایلام، البرز و کرمان در رتبه های دوم تا چهارم افزایش طلاق در سال 94 قرار دارند .


خواندن این اخبار مادرها را مضطرب؛
پدران را نگران؛
پسران را بدبین؛
دختران را ناامید و در یک کلام ترس از ازدواج را در دل یک جوان در آستانه ازدواج می کارد.
اما به راستی دلیل این همه رشد طلاق در کشور ما چیست؟
چرا برخی از استانها در این زمینه نسبت به برخی استانهای دیگر پیشی گرفته اند؟آیا دلیلی واحد برای این مهم وجود دارد یا دلایل متنوع است؟

به نظر می رسد تفاوت چشمگیری میان علل و عوامل طلاق در میان استانهای مختلف وجود دارد یعنی نمی توان یک علت واحد را در بروز افزایش نرخ طلاق در میان همه استانها عنوان کرد، بلکه از استانی تا استان دیگر تفاوتهای مختلفی برای افزایش یا کاهش نرخ طلاق وجود دارد اما به نظر می رسد با توجه به دادخواستهای طلاق زوجین،به ترتیب اعتیاد، خیانت، عدم مسئولیت پذیری همسر و درآمد ناکافی از مهمترین عوامل بروز طلاق میان زوجین است.
این درحالیست که ارزیابی های روان شناختی، عوامل متفاوت دیگری را در افزایش نرخ طلاق موثر می دانند. مطالعات نشان می دهد که مهم ترین عوامل طلاق عبارتست از عدم آشنایی با مهارتهای زندگی، عدم تامین نیازهای روحی و عاطفی، عدم بلوغ فکری، عدم شناخت قبل از ازدواج و... که البته مشکلات ناشی از اعتیاد و خیانت در رده های بعدی قرار میگیرند.

برخی صاحب نظران هم سر منشا اصلی طلاق را از سبک تربیتی متفاوت دختران و پسران می دانند. آنان  معتقدند که بخشی از طلاق ها به این علت رخ می دهد که دختران، مدرن و پسران بر اساس شیوه های سنتی جامعه پذیر می شوند.

در روند جامعه پذیری دختران تنها نقش های زنانه به آنان آموزش داده نمی شود و والدین آنان را به عنوان موجوداتی مستقل تربیت و به ورود به قلمروهای مردانه تشویق می کنند.

اما در مورد  نحوه جامعه پذیری فرزندان پسر به نظر می رسد، جامعه پذیری سنتی در این حوزه همچنان ادامه دارد و پسران صرفا برای برعهده گرفتن نقش های اجتماعی تربیت می شوند و تعریف خاصی از مردانگی به آنان آموزش داده می شود. مثلا بر اساس این تعریف پسران نباید در کارهای منزل مشارکت داشته باشند و .. همین تفاوت در سبک تربیتی دختران و پسران، باعث ایجاد تفاوت جدی در نگاه آنها به نقشهای جنسیتی شده و وقتی این دو جنس در هنگام ازدواج کنار هم قرار می گیرند، بعد از مدت کوتاهی دچار چالشهای جدی می شوند.

عوامل فرهنگی نقش بسیار موثرتری در رشد روند طلاق دارد چرا که در حال حاضر عوامل فرهنگی جای عوامل اقتصادی و اجتماعی را در بروز طلاق گرفته اند

اما برخی دیگر از کارشناسان معتقدند که عوامل فرهنگی نقش بسیار موثرتری در رشد روند طلاق دارد چرا که در حال حاضر عوامل فرهنگی جای عوامل اقتصادی و اجتماعی را در بروز طلاق گرفته اند. نبود توافق بین تعریف از ارزشها و هنجارهای اجتماعی ناظر بر نقش های خانوادگی که روابط زن و شوهر را در چارچوب نهاد خانواده تنظیم می کند، باعث می شود که با ایفای این نقش ها خانواده کارکرد خود را به انجام برساند و نقش های خود را در جامعه ایفا کند.
در گذشته با وجود نامتقارن بودن روابط خانوادگی و مرد سالاری، رابطه برد  ? برد بر خانواده حاکم بود. زنان می پذیرفتند که نقش های خانوادگی خود را انجام دهند و در حوزه روابط مادری و همسری ایفای نقش کنند و خود را فدای خانواده می کردند. آنان از انجام این کار احساس بدی نداشتند.

مبنای خانواده های هسته ای هم، عاطفه و عشق و علاقه بود و اهداف جمعی بر اهداف فردی تقدم داشت، همچنین رابطه بین اعضا برد  ? برد بود؛ اما با ورود زنان به عرصه عمومی، هم مردان و هم زنان اهداف فردگرایانه پیدا کردند و پیشرفت خود را مقدم بر پیشرفت خانواده دانستند. غلبه رابطه فردگرایانه باعث شد که رابطه بین اعضای خانواده به ویژه میان زنان و مردان به برد  ? باخت تبدیل شود و زنان نیز نبود توافق این نقش ها را نمی پذیرفتند. همین امر موجب بروز اختلاف میان خانواده ها شد که نتیجه آن بروز اختلافات زناشویی، طلاق عاطفی و طلاق شرعی شده است.

به نظر می رسد جامعه ایرانی مرکب، پیچیده و به طور کامل قشربندی شده است و همین موضوع موجب می شود که نتوانیم درباره دلایل طلاق با قاطعیت نظر بدهیم. در استانها و قشرهای مختلف اثر نبود توافق بین توزیع و تعریف نقش ها در روابط خانوادگی و ایجاد طلاق متفاوت است. نبود توافق فرهنگی بیشتر در خانواده های طبقه متوسط به بالا و بالا دیده می شود و زنان در خانواده های سنتی و مذهبی کمتر با چنین مسائلی مواجه می شوند.

در گذشته نه چندان دور، مبنای خانواده های هسته ای ، عاطفه و عشق و علاقه بود و اهداف جمعی بر اهداف فردی تقدم داشت

به نظر می رسد هرچقدر سرمایه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زنان بیشتر باشد، علل فرهنگی مانند نبود توافق میان نقش  زن و مرد بیشتر در طلاق نمود پیدا می کند.

متاسفانه تغییرفرهنگی در بخشی از جامعه، ارزشها و نهادها و اقشار جامعه رخ داده است و در برخی دیگر رخ نداده است و لذا  در قالب شکاف بین سنت و مدرنیته به آن پرداخته می شود. همین شکاف باعث می شود که در برخی از استانها نرخ طلاق رشد بیشتری داشته باشد. کما اینکه ملاحظه می شود که در آمار اخیر رشد نرخ طلاق در شهرهایی مثل تهران(علی رغم مشکلات فرهنگی که وجود دارد) با کاهش همراه است چرا که احتمالا این شکاف فرهنگی( در شهری مثل تهران) رو به کاهش است اما در مقابل،شاید به همین دلیل است که نرخ طلاق در استانهای سنتی تر، روند افزایشی به خود گرفته است)

لذا به نظر می رسد  اگر قرار است ارزشهای مدرن را بپذیریم باید کل جامعه این تحول ارزشی را تجربه کنند که البته این اتفاق زمان بر است و به تغییرات نسلی احتیاج دارد.

برای کاهش آمار طلاق در کشور نیاز است تا آموزش های قبل ازدواج، مشاوره های حین ازدواج و در آخرین مرحله مداخله در مشکلات زوجین در دستور کار قرار گیرد این درحالیست که متاسفانه در کشور فقط بر بعد مداخله تاکید شده و از آموزش و مشاوره غفلت شده است.


تبیان