از سالیان دور، بین خانواده های ایرانی، فرهنگ کرامت و بخشندگی به صورت یک اصل نانوشته وجود داشته و دارد. هر کدام از ما با خواندن چند خط بالا، ذهن مان به سمت موضوعات مختلفی رفت، اما همه این موضوعات برای ما تداعی یک فضای مشترک را می کند. فضایی که شاید تا بحال شخصا تجربه کرده باشیم و یا از نزدیکان خود درباره آن شنیده باشیم.
چند نمونه
بارها و بارها دیده اید و شنیده اید که برای تهیه جهیزیه خانواده ای که در تهیه آن مشکل دارند، افرادی دست به دست هم می دهند و هر کدام که شاید خودشان نیز در موضوعی محتاج باشند، ذره ای از هزینه های لازم را تامین می کنند یا خود اگر توان تهیه وسیله ای را داشته باشند آن را مهیا می کنند و با افتخار به نوعروس و خانواده اش هدیه می دهند.
یا به کرات شنیده اید، افراد زندانی و مقروضی که برای آزادی از زندان گرفتار تنها چند صد هزار تومان ناقابل هستند، اما آماده کردن آن برایشان مقدور نیست. به علاوه اینکه خرج خانواده شان که حالا نان آورشان را پشت میله های زندان می بینند هم به قوت خود باقی است. جوانمردی این میان پیدا می شود که دست دیگران را در سفره بخشش و بذل محبت یک دست می کند و با جمع کردن اندک اندک از این و آن می تواند مبلغ قابل توجهی را تهیه کند و اسباب آزادی بسیاری را فراهم کند.
و از همه این ها سخت تر، مردمی که در بیمارستان ها، عزیزانی را تحت درمان دارند و برای هر روز آن ها محتاج پول و خرجی هستند که اگر داروی روزانه عزیزشان تهیه نشود، بیماری شدت گرفته و خدایی نکرده از دست خواهند رفت. این حال خراب اطرافیان بیمار، دل مهربان دیگران را به درد می آورد و خود موتور محرکی برای جمع کردن کمک های اطرافیان است. چرا که آن ها به چشم ناراحتی و زجر خویشاوند خود را می بینند و از نزدیک سختی هایش را می چشند. و از ته دل حاضر هستند تا جاییکه می توانند به آنان کمک کنند.
سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که چرا این مردم با این علاقه در کمک کردن به هم نوع خود دریغ نمی کنند؟ چرا اعضای خانواده های ایرانی، زمانی که مشکل فردی را در خانواده احساس می کنند آرام و قرار ندارند؟
به نظر می آید که پاسخ این پرسش در اهداف مادی و دنیایی خلاصه نشود چرا که در عمل کسی که مبلغی برای آزادی فردی از زندان پرداخت می کند یا برای درمان بیماری کسی کمکی می کند، عدد ریالی را از اندوخته خودش کم کرده است.
چرا کرامت؟
او می توانست مانند بسیاری دیگر همان مبلغ را صرف خرید بسیاری از خریدنی های بی ارزش دیگر کند. اما چه می شود که بر خواهش های دلش پا می گذارد و از آن پول می گذرد؟ مگر در لحظه کمک کردن کسی در گوش او نجوایی می کند یا وعده و وعیدی می شنود؟ طبیعتا نه، اما! در عمق قلبش می داند که این بذل و بخشش او در کائنات و هستی فراموش نمی شود و آن کس که باید ببیند و بفهمد، می بیند و ثبت می کند و در لحظه های گرفتاری و رنج به داد او خواهد رسید.
برتر از دیگران!
عده ای این میان سعی می کنند گوی سبقت در کار خیر و بخشندگی را بربایند و خود شخص کلیدی ماجرا باشند. آن ها بدون هیچ هماهنگی قبلی سعی می کنند دیگران را از مشکل خویشاوند خود مطلع کنند و با توضیح و صحبت و نصیحت آن ها را وادار کنند که در حد توان شان کمکی کنند.
این افراد می توانند مانند بقیه منتظر باشند تا اگر کسی به سمت شان آمد و درخواستی کرد، ته جیب شان را بررسی کنند و با اکراه و تعارف مبلغی را به کسی بدهند، اما تفاوت آن ها این است که حاضرند از آبروی خود برای دیگری مایه بگذارند و با زبان خوش و اخلاق نیکو دیگران را هم در مسیر کرامت با خود همراه کنند.
فرهنگ در خطر!
این فرهنگ ایرانی هنوز در بین ما رواج دارد و به لطف خدا هنوز به فراموشی سپرده نشده است، اما بعضا شاهد این هستیم که عده ای در قالب روشنفکری و بلغور کردن اصطلاحات آن را زیر سوال می برند و با امثال این ضرب المثل های نادرست خدشه به کرامت و بخشندگی و ایثار ایرانی می زنند: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
اتفاقا نقطه مقابل این سخن، همین فرهنگ جاافتاده ایرانی است، وقتی که افراد، با وجود مشکلات اقتصادی هر روزه خود، مشکل بزرگ تر دیگری را ارجح می دانند و اندکی از رنج او را با رنج دادن به خود پذیرا می شوند.
اگر قرار باشد که هر ایرانی، تا زمانیکه تمام مشکلات مالی و غیرمالی خانواده خودش را رفع نکرده، اعتنایی به مشکل دیگران نکند، بیماران فقیر و زندانیان ندار و عروسان بدون جهیزیه به انتهای خط می رسند و برکت و خوشی از سفره ها رخت بر می بندد.
زیبایی کرامت ایرانی در همین شاه نکته است که در عین مشکلات خود به مشکلات دیگران می پردازند؛ و الا جمع کردن و مال روی مال گذاشتن و خست ورزیدن کاری نیست که کسی بلد نباشد.
این فرهنگ بزرگ، درس آموز و انسان ساز را ارج و قرب نهیم که صفت انسان بودن به راحتی به دست آمدنی است اگر نسبت به نفس مان سخت گیر و دقیق باشیم ان شاء الله.
تبیان