عباراتی همچون
«سیاه بهار» و یا «گدابهار»
از خشکسالی و یا وقوع سیل و نزول برف و باران زیاد و بی موقع حکایت داشت.
کافی بود در فصول پاییز و زمستان برف و باران به اندازه کافی نازل نشود و
طبیعی بود که خطر بی آبی کشاورزی دیم را تهدید کند و «قحط و غلا» پیامد
این خشکسالی بود و کمبود میوه ها و غلات، گرانی آنها را در پی داشت و در
این جا عبارت «سیاه بهار» مصداق می یافت.
گویا در یکی از قحطی های سال های پایانی قرن گذشته بخیل شدن آسمان بر زمین چنان شد که افراد خیر جهت رفع گرسنگی مردم «دمپختک» در کوچه و خیابان بار می گذاشتند، با این حال تعداد بسیار زیادی از مردم تهران از گرسنگی تلف شدند.
در مقابل عبارت «سیاه بهار» که عموماً
مختص امور دام و کشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و
شاغلان در ادارات دولتی رایج بود.
برخلاف امروز که پول به شکل اسکناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و
دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه در این درد بی درمان دارد،
پول ـ اعم از مسکوک و اسکناس ـ چندان در بازار گردش نمی کرد و با توجه به
درآمد اندک شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد کم افراد شاغل در این
رشته، اکثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می دادند و برای
ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود که برخلاف این روزها،
قیمت ها سیر نزولی پیدا می کرد و با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و
ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های
نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت.
حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و کنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این عبارات وجود دارند؛
سالی که نکوست از بهارش پیداست:
نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال
اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، نکویی آن هویدا بود و اگر
سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی
تعبیر می کردند و از آن جا که ماست چرخ کرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط
در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و
تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج
در محاورات عامه می گشت.
بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد:
کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراکی کال آن را ندارد.
کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر
مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و
خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده
سرخرمن بود و این ضرب المثل به کار می رفت.
مثل ابر بهار:
ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابان ها
آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته کافی بود رگبار تندی «در بگیرد» و
سیلاب در کوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا که معبر و جوی
چندان شناخته شده نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر
بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی می کرد.
امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد
اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود.
اکثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها که رو به خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت.
چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می رفت.
منبع:سایت تکناز