گفتمش دل میخری ؟
پرسید چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده ای کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز امدم او رفته بود

دل زدستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود



 

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام . . .

 



 

درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم؟ مستم؟ چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم

 



 

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد ودادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

 

پایگاه فرهنگی هنری تکناز