از او میخواست که برگرده مثل اون عاشقهای دلبسته
هی اونو صدا میزد دستاشو طلب می کرد
با اون صدای لرزونش با اون دل پریشونش
با اون پاهای خسته با اون چهره در هم شکسته
با اون صدای گریه هاش با اون نوای هر شباش
با اون قلم عاشقی با اون دفتر سفید عاشقی
میخواست بنویسه از یارش از همان دل همیشه بیدارش
تو مهر و مهتاب منی تو هستی ناب منی
همان ستاره ای که تو شبهای سیاهم می درخشی
و شبمو درخشون میکنی
تو همه وجودمی تو همه زندیگیمی
تو تنها یارمی یاور شب و روزمی
بی تو دل سیاه و سرده بی تو شبم تیره و تاره
بی تو همانم همیشه گریان بی تو جانم همیشه لرزان
بی تو همان نا امیدم همان گل پرپر در شاخه اسیرم
بی تو دلم آروم نمیگیره پرنده عشق در قفس اسیره
بی تو دلم دلگیره دلگیره نباشی مردنم دیره
امشب که مست این عاشقی و تو هستم
مشتاق دیدن مهتاب شب تو هستم
از خدا اجازه می گیرم اجازه کشیدن عکس تو میگیرم
اجازه کشیدن فرشته ای مثل تو کشیدن اون رخ زیبای تو میگیرم
خوب میشه طرح عاشقم مشحرو تک میشه طرح یار من
نقش چهره عشقمو روی موج دریا میزنم
روی موجها می کشم همون مروارید خشکلو
روی قله کوه می کشم اون موهای بلندشو
ابروهای کمونیوصورت مهربونشو
تا به چشمات میرسم کشیدنش خیلی مشکله
آخه چشمهای یارمن سیاه خیلی خشکله
کنار ساحل می نویسم آی لو یو ای یار من
یه جور می نویسم که موجها اونو نبرن ای یار من