از میان اشک ها خندیده می‎آید کسی 
خواب بیداری ما را دیده می‎آید کسی 
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب 
از گلوی بیشه خشکیده می‎آید کسی 
آخرین جمعه سال است کجایی آقا 
آسمان غرق خیال است کجایی آقا 
یک نفر عاشق اگر بود زمین می‎فهمید 
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا 
بیا که در فراق تو دل های ما ز هم بگسست 
بدون تو تمامی ایام و سال ها نحس است 
چه سیزدهم چه دگر روز در غیاب تو در شد 
میان ما هنوز ز روز ظهور تو بحث است 
سحر از دامن نرجس بر آمد نوگلی زیبا 
گلی کز بوی دلجویش جهان پیر شد برنا 
به صبح نیمه شعبان تجلی کرد خورشیدی 
که از نور جبینش شد منور دیده زهرا 
تا وعده قیامت تو صبر می‎کنیم 
بر داغ بی نهایت تو صبر می‎کنیم 
ای از تبار آینه و آفتاب و عشق 
تا مژده زیارت تو صبر می‎کنیم 
با نور نوشتند به پیشانی خورشید 
ماهی که جهان منتظرش بود درخشید 
بر منتظران این خبر خوش برسانید 
کامشب، شب قدر است، همه قدر بدانید 
دیدیم تو را دوباره برمی‎گردی 
از باغ پر از ستاره برمی‌گردی 
گفتند که چاره نیست بر درد فراق 
انگار برای چاره برمی‎گردی 
ای دل ای دل آشنایی می‎رسد 
ناله‌ها را هم نوایی می‎رسد 
ما که از عشق و جنون آکنده‎ایم 
کارمان آخر به جایی می‎رسد 
دل گفت ز راه آشنا می‎آیی 
از جاده سرخ کربلا می‎آیی 
یک روز ز روزهای زیبای خدا 
یک روز به دلجویی ما می‎آیی 
ای نور خدا به وسعت آیینه 
آگاه ز راز خلوت آیینه 
یک لحظه بتاب در شب تنهایی 
سوگند تو را به حرمت آیینه 
دارد زمان آمدنت دیر می شود 
دارد جوان سینه زنت پیر می‎شود 
تقصیر گریه های غریبانه شماست 
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می‎شود 
اسیر مانده‎ایم در بهانه های پاپتی 
و میله های آهنین و عشق های ساعتی 
حوالی نگاهمان دوباره صف کشیده است 
صدای تیک تاک غم شماره های صنعتی 
گرفته بوی تو را خلوت خزانی من 
کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من 
چنان که عطر تنت در رواق ها جاری است 
چگونه گل نکند بغض جمکرانی من 
خدا کند که مرا با خدا کنی آقا 
ز قید و بند معاصی رها کنی آقا 
دعای ما به در بسته می‎خورد ای کاش 
خودت برای ظهورت دعا کنی آقا 
منی که مایه ننگم به حد رسوایی 
چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی 
چو خویش یار تو دیدیم چه نیک فهمیدیم 
عزیز فاطمه مهدی چقدر تنهایی 
خون شد دل من از این جدایی ای دوست 
تا چند بنالم که کجایی ای دوست 
هر شب به امید سر نهم بر بالین 
شاید تو به خواب من بیایی ای دوست 
یک عمر به انتظار ماندیم همه 
غمدیده و بی قرار ماندیم همه 
باز آ که شکست دل ز یاد غم تو 
بی روی تو بی بهار ماندیم همه 
آهوی رمیده‎ای که برمی‎گردی 
پیغام سپیده‎ای که برمی‎گردی 
گفتیم شبی سیاه از غم داریم 
انگار شنیده‎ای که برمی‎گردی 
ما منتظر توایم و تو منتظری 
از سختی انتظارت خود باخبری 
یک جمعه دیگر سپری گشت و نگشت 
هجران تو ای صاحب جمعه سپری 
اگر چه روز من و روزگار می‎گذرد 
دلم خوش است که با یاد یار می‎گذرد 
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی ست 
قطار عمر که در انتظار می گذرد 
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری 
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری 
چشم انتظار ماندم تا بر شبم بتابی 
ای آنکه در حجابت دریای نور داری 
بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو 
بیا که غنچه دل وانمی شود بی تو 
بر آی از افق ای آفتاب صبح امید 
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو 
لبریز ترانه و نوایم با تو 
از درد و غم زمان رهایم با تو 
تو سبزترین بهار در جان منی 
سبز است تمام لحظه هایم با تو 
در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر 
ورنه به سیر کوه و بیابان چه می‎کند 
دست نیاز به سوی تو دارد و گرنه نوح 
با زورق شکسته به طوفان چه می‎کند 
پر از عطشم مرا تو دریایی کن 
سرشار از احساس و تماشایی کن 
هر چند که ما بدیم و پیمان شکنیم 
ای خوب بیا دوباره آقایی کن 
ما زمزمه حضور را می‎فهمیم 
معنای زلال نور را می‎فهمیم 
از بس که به داغ انتظارت ماندیم 
ای باور دل ظهور را می‎فهمیم 
از نسل گل و بهار و آیینه تویی 
منظومه انتظار دیرینه تویی 
ما منتظران وعده دیداریم 
خورشید زلال روز آدینه تویی 
این دل اگر کم است، بگو سر بیاورم 
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم 
مولا خلاصه عرض کنم دوست دارمت 
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم 
این آخرین ستاره بخت است در زمین 
آقای سبز پوش بهاری بیا ببین 
مرهم نمانده است و مداوا نمی شود 
احساس های زخمی و دل های آهنین 
ای حریم کعبه محرم بر طواف کوی تو 
من به گرد کعبه می‎گردم به یاد روی تو 
گر چه بر محرم بود بوئیدن گل‌ها حرام 
زنده‌ام من ای گل زهرا ز فیض بوی تو 
کدام گوشه دنیا نهفته روی چو ماهت 
اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت 
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید 
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت 
دل پریشونم پریشونم که اربابم نیومد 
بعد عمری عاشقی حتی یه شب خوابم نیومد 
آسمون عصرای جمعه مثل من بهونه گیره 
بارون گریه باهام حرف می‎زنه که خیلی دیره 
گر نیایی تا قیامت انتظارت می‎کشم 
منت عشق از نگاه پر شرابت می‎کشم 
ناز چندین ساله چشم خمارت می‎کشم 
تا نفس باقی‌ست اینجا انتظارات می‎کشم 
ما منتظران لحظه دیداریم 
از عطر گل محمدی سرشاریم 
این حرمت و عزّت و سرافرازی را 
از حرُمت انتظار مهدی داریم 
خواهی که در پناه کرامات سرمدی 
ایمن شوی ز فتنه وایمن ز هر بدی 
لبریز کن ز عطر گلِ نور سینه را 
با ذکر سبز یک صلوات محمدی 
ماییم و دلی ز عشق رویت سرشار 
ای مرد خدا، سوار آیینه تبار 
هر فاصله ترجمان دلتنگی ماست 
باز آ و همه فاصله ها را بردار 
جانی همه داغ انتظار است مرا 
چشمی همه دم ستاره بار است مرا 
از بس که گل لاله به دامن دارم 
امید شکفتن بهار است مرا 
ای معطر ز عطر روی شما 
باغ سبز بهار باور ما 
با شما ما و یک جهان شادی 
بی شما ما و یک دل تنها 
سرّی که فقط خدا از آن آگاه است 
مهدی گل بی خزان آل الله است 
ای منتظران حضرتش برخیزید 
پیغام دوباره سحر در راه است 
این عشق آتشین ز دلم پاک نمی‌شود 
مجنون به غیر خانه لیلا نمی‌شود 
بالای تخت یوسف کنعان نوشته‌اند 
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود 

برگرفته از سایت راسخون