همسر وهب گفت: تو را به خدا سوگند! که مرا در مصیبت خود داغدار منما.
مادر وهب گفت: فرزندم! گوش به سخن این زن مده. به سوی میدان حرکت کن و در پیش روی فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله بجنگ تا شهید شوی تا فردای قیامت برای تو شفاعت نماید.
وهب به میدان کارزار برگشت و رجز می خواند که مطلع آن چنین است:
- (انی زعیم لک ام وهب بالطعن فیهم تاره و الضرب...).
1- ای مادر وهب! من گاهی با نیزه و گاهی با شمشیر زدن در میان اینها تو را نگهداری می کنم.
2- ضربت جوانی که به پروردگارش ایمان آورده است تا اینکه تلخی جنگ را به این گروه ستمگر بچشاند.
3- من مردی هستم، قدرتمند و شمشیر زن و در هنگام بلا، سست و ناتوان نخواهد شد. خدای دانا برایم کافی است.
و با تمام قدرت می جنگید تا اینکه نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از لشکر دشمن را به قتل رساند. سپس دستهایش قطع شد. در این وقت همسرش عمود خیمه را گرفت و به سوی وهب شتافت در حالی که می گفت: ای وهب! پدر و مادرم فدای تو باد. تا می توانی در راه پاکان و خاندان پیامبر بجنگ.
وهب خواست که همسرش را به
سراپرده زنان بازگرداند. همسرش دامن وهب را گرفت و گفت:
- من هرگز باز نمی گردم تا اینکه با تو کشته شوم.
امام حسین علیه السلام که این منظره را مشاهده کرد، به آن زن فرمود:
- خداوند جزای خیر به شما دهد و تو را رحمت کند. به سوی زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به جنگ ادامه داد تا شهید شد.- رحمه الله علیه همسر وهب پس از شهادت او بی تابانه به میدان دوید و خونهای صورت وهب را پاک می کرد که چشم شمر به آن بانوی باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودی که در دست داشت بر او زد و شهیدش نمود. این اولین بانویی بود که در لشکر امام حسین علیه السلام روز عاشورا شهید شد.(30- بحار: ج 45، ص16)
(در خبر دیگر آمده است: وهب نصرانی بود. او با مادرش بوسیله امام حسین علیه السلام مسلمان شدند و روز عاشورا 24 نفر پیاده و 12 نفر سوار از لشکر دشمن به درک فرستاد. سپس او را اسیر کردند. نزد عمر بن سعد بردند. ابن سعد گفت: عجب شجاعت و قدرت فوق العاده داشتی! سپس دستور داد: گردن وهب را زدند و سر مبارکش را به سوی لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادر وهب سر او را برداشت
و بوسید. آن گاه به طرف لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. سر مبارک به مردی خورد و او را کشت. سپس مادر وهب عمود خیمه را به دست گرفت و به دشمن حمله کرد و دو نفر از آنان را به هلاکت رساند. امام حسین علیه السلام به مادر وهب فرمود: برگرد! زیرا جهاد برای زن جایز نیست. مادر وهب در حالی برگشت که می گفت: خدا! امید مرا ناامید مکن. امام علیه السلام به او فرمود: خداوند تو را ناامید نخواهد کرد و فرزندت در کنار پیغمبر علیه السلام خواهد بود.)منبع:داستان های بحار الانوار،محمود ناصری.