امام علی علیه السلام از بازار خرما فروشان می گذشت که دید کنیزی گریه می کند. از او پرسید چرا گریه می کنی؟
عرض کرد: مولای من یک در هم به من داد و مرا فرستاد تا از این فروشنده خرما بخرم. وقتی خرما را خریدم و به نزد او بردم آنها را نپسندید و گفت: خرماها را برگردان و پول را از فروشنده بازگیرد، حال که آمده ام خرماها را پس دهم فروشنده نمی پذیرد از این رو نگرانم.
امام علی علیه السلام به فروشنده فرمود: ای بنده خدا این خریدار یک کنیز است و اختیار ندارد درهم او را برگردان و خرماها را از او بازگیرد.
خرما فروش مه امام علیه السلام را نمی شناخت برخاست و با اعتراض به او مشتی به آن حضرت زد.
مردم گفتند: این امیرالمومنین است.
فروشنده شد متاثر و رنگ از چهره اش پرید و خرماها را گرفت و در هم را به کنیز برگرداند.
آنگاه کفت: یاامیرالمومنین از من راضی شو.
حضرت فرمود: راضی نمی شوم مگر اینکه خود را اصلاح کنی و حقوق مردم را بپردازی. (بحار النوار، ج 32، ص 113 و 114.)


منبع:کتاب قصه های تربیتی چهارده معصوم(ع)محمدرضا اکبری